شرمندگی...
يكشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۱۹ ق.ظ
الان تو اتوبوس نشستم و تقریبا نزدیکای جاجرودم و دارم کلی افسوس از جلف بازی و لودگی و به قول خودشون خوشمزه بازی...حالا اقا میگیم ازادی میدیم حرف بزنن دختر،پسر ولی نه اینکه صدای خنده ی های الکی باعث اذیت مردم شود و از همه مهم تر اینکه ابروی دانشجو های دیگر رو هم پیش مردم میبرین وباعث میشه دانشجوهایی که مبرا از این موضوع هستن هم در اتش نفرین شما بسوزن...ایکاش اینو میفهمیدن...وسخن
ارم،ای دختری که صدای خندت بلنده در حدی که کل جماعت میشنون بدان که هر خنده ی بی ربط و خارج از حد قلب فاطمه ی زهرا رو به درد میاره...قلب امام زمانت به درد میاد،امامی که از پدر مهربان تره برات امامی که حی و حاضر تو را مینگرد،هیچ میدونستید که تک تک شما دختران شیعی ناموس امام زمان هستید؟؟؟:-( هییییی،ایکاش به جای موضع گیری کمی فکر کنیم ببینیم که حق کجاست،کیست و چیست...تا باشد از ناموس صاحب الزمان همانند ناموس خودمون دفاع کنیم اینم گفتم برای پسران...تا باشد از منتظرین باشیم...و در اخر از امام زمان شرمندم امیدوارم هر چه زودتر تشریف بیارند...انشا الله[گل]
- ۹۱/۱۲/۰۶
تو خجالت نمی کشی؟!!!
اون روز که تو اتاقت محمد حسن خواب بود،یهو زدی زیر خنده بچه مردم تو خواب یه سکته رو رد کرد!!
بعد از خواب پرید به مدت ده دقیقه تو حالت هنگ بود
بعدش هم که معلومه زد تو خط گریه
به غرعان...
نکن این کارارو،این خنده هارو نکن!